loading...
وبگاه تفریحی و عاشقانه انیس پیک
آخرین ارسال های انجمن
anis بازدید : 268 سه شنبه 16 تیر 1394 نظرات (0)

**اثبات عشق**

 

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

می دونستیم 

ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو

گفت…اگه مشکل 

دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟گفت:من؟


گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من

بود چی؟…سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت

فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…

بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش

گفتم:علی…تو

چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم 

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

خودت…منم واسه خودم…

دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه

رو برداشتم 

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضر

بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…

توی دادگاه منتظرتم
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
بهتریــــن وبسایت تفریـــــحی 💞💞💞 اس ام اس،آهنگ،شعر،داستان،رمان،عکس و ...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • شنبه 11 دی 1395
  • جمعه 12 شهريور 1395
  • يکشنبه 06 تير 1395
  • يکشنبه 16 خرداد 1395
  • پنجشنبه 06 خرداد 1395
  • جمعه 10 ارديبهشت 1395
  • يکشنبه 05 ارديبهشت 1395
  • سه شنبه 31 فروردين 1395
  • يکشنبه 29 فروردين 1395
  • شنبه 28 فروردين 1395
  • پنجشنبه 19 فروردين 1395
  • پنجشنبه 20 اسفند 1394
  • شنبه 15 اسفند 1394
  • يکشنبه 11 بهمن 1394
  • جمعه 09 بهمن 1394
  • پنجشنبه 08 بهمن 1394
  • شنبه 9 آبان 1394
  • چهارشنبه 6 آبان 1394
  • پنجشنبه 02 مهر 1394
  • شنبه 21 شهريور 1394
  • شنبه 27 تير 1394
  • پنجشنبه 25 تير 1394
  • چهارشنبه 24 تير 1394
  • يکشنبه 21 تير 1394
  • پنجشنبه 18 تير 1394
  • چهارشنبه 17 تير 1394
  • سه شنبه 16 تير 1394
  • دوشنبه 15 تير 1394
  • شنبه 13 تير 1394
  • دوشنبه 01 تير 1394
  • يکشنبه 31 خرداد 1394
  • شنبه 30 خرداد 1394
  • جمعه 29 خرداد 1394
  • پنجشنبه 28 خرداد 1394
  • چهارشنبه 27 خرداد 1394
  • سه شنبه 26 خرداد 1394
  • دوشنبه 25 خرداد 1394
  • يکشنبه 24 خرداد 1394
  • شنبه 23 خرداد 1394
  • جمعه 22 خرداد 1394
  • پنجشنبه 21 خرداد 1394
  • چهارشنبه 20 خرداد 1394
  • سه شنبه 19 خرداد 1394
  • دوشنبه 18 خرداد 1394
  • يکشنبه 17 خرداد 1394
  • جمعه 15 خرداد 1394
  • پنجشنبه 14 خرداد 1394
  • چهارشنبه 13 خرداد 1394
  • دوشنبه 11 خرداد 1394
  • يکشنبه 10 خرداد 1394
  • چهارشنبه 06 خرداد 1394
  • چهارشنبه 30 ارديبهشت 1394
  • سه شنبه 29 ارديبهشت 1394
  • دوشنبه 28 ارديبهشت 1394
  • پنجشنبه 24 ارديبهشت 1394
  • چهارشنبه 23 ارديبهشت 1394
  • سه شنبه 22 ارديبهشت 1394
  • دوشنبه 21 ارديبهشت 1394
  • يکشنبه 20 ارديبهشت 1394
  • شنبه 19 ارديبهشت 1394
  • جمعه 18 ارديبهشت 1394
  • پنجشنبه 17 ارديبهشت 1394
  • چهارشنبه 16 ارديبهشت 1394
  • سه شنبه 15 ارديبهشت 1394
  • دوشنبه 14 ارديبهشت 1394
  • يکشنبه 13 ارديبهشت 1394
  • شنبه 12 ارديبهشت 1394
  • جمعه 11 ارديبهشت 1394
  • پنجشنبه 10 ارديبهشت 1394
  • چهارشنبه 09 ارديبهشت 1394
  • سه شنبه 08 ارديبهشت 1394
  • سه شنبه 18 فروردين 1394
  • نظرسنجی
    چند سالتونه؟
    چه مطالبی مورد پسندتون هستند؟
    موقع تنهایی موسیقی های کدوم رپر رو گوش میدید؟
    عشقــــ...!
    و عشق را 
    کنار تیرک راه بند
    تازیانه می زنند
    عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
    روزگار غریبی است نازنین...
    آنکه بر در می کوبد شباهنگام
    به کشتن چراغ آمده است 
    نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
    عشقــــ که زوری نیست...♡

    لایق وفا باشی او جفا کند سخت است

    مثل یک غریبه اگر با تو تا کند سخت است

     مست دیدنش بشوی، غرق بوسه اش بکنی

     او برای یک لبخند پا به پا کند سخت است

     اسم کوچکش دایم ذکر هر شبت باشد

     او به نام فامیل ت اکتفا کند سخت است

     عاشقی که زوری نیست، چاره غیر دوری نیست!

     او برای این دوری هی دعا کند سخت است...

    دوستت دارم....

    حتی یک بار نگفتی: دوستت دارم 


    فکر کن...! کنکور بدهی اما نتیجه اش اعلام نشود! 

    آمار سایت
  • کل مطالب : 331
  • کل نظرات : 137
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 150
  • آی پی امروز : 98
  • آی پی دیروز : 361
  • بازدید امروز : 174
  • باردید دیروز : 531
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 2,144
  • بازدید ماه : 7,897
  • بازدید سال : 58,532
  • بازدید کلی : 1,118,714
  • تنهایے

    تنـہــایے بــכ اωـت! 

    امـا بـכتـر از آن، 

    ایـטּ اωـت ڪـہ بـפֿـواهے تنــہــایے ات را با آכҐ هـاے مجـازے پر ڪنـے؛ 

    آכҐ هایے ڪــہ بـوכ و نبـوכشاטּ بـہ روشـטּ یا פֿـامـوش بوכטּ یڪ چراغبـωـتگے כارכ !

    نیستی...

    میان این همه مهمان ، 


    چقــدر تنهایم ! 

    وقتی ، 

    در بین این همه کفش ... 

    کفش های تو 

    .... نیست ! 

    بال های عاشق من...

    آن پرنده که در آسمان می بینی کبوتر نیست ! 


    " دوستت دارم "های جَلد من است که دارد بال بال می زند...